يه پسر 6 ساله در حال نوشتن نامه بود که پدرش گفت :
- چي داري مينويسي ؟
پسر : نامه عاشقانه به دوست دخترم ....
پدر : تو اصلا بلدي که بنويسي ؟؟
پسر : نه. که چي ؟؟ اونم اصلا بلد نيست که بخونه ....
اينا عشقه پدر تو متوجه نميشي.
فقط کافيــــه به هر دليلي يه مدت کوتــــاه مشکل مالي واست پيش بيــــــاد،تو همين مدت کوتــــــــــاه خيلي اتفاقي؛
ماشينت خراب ميشه :|
دندون درد ميگيري :|
قبض برق و گاز خونــــه مياد :|
همراه اول اس ام اس ميزنـــــــه قبض موبايل اومده :|
شارژ ADSl تموم ميشه :|
به 2 تا جشن تولد دعوت ميشي :|
دوستاتم يهو دلشون واست تنگ ميشه ميخوان بيان پيشت :|
حالا من مجردم اگه متاهل باشيم که واويلااااااا....
با تشکر از زندگي :|
ديشب رفيقم اومده دم خونمون داشتم مي رفتم پايين که بابام گفت:حواست باشه مي ري دم در ساعت نزديک 9 هستش يه موقع آشغالي نياد اشتباهي ببردتون!
من :(
خانواده :)
حالا رفتم پايين ديدم رفيقم داره مي ترکه از خنده!
ميگم:هااااااان چته؟
انقد حال ميکنم با اينايي که مواظب وسايلشون هستن ،
بعد ميان قايمشون کنن که خراب نشن ، گمشون ميکنن!!
نمونه اش : بابام ..
رفتم از عابربانک پول بگيريم ميگه : وجه نقد موجود نيست. بعد مينويسه درخواست ديگري داريد؟!... آره 4 تا جوک بگو بخنديم!!!!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان: